من،
لباس نازک بنفشم،
قاچی هندوانه ی خنک،
و گرمای مطبوع اطراف
چشمانم را که باز کردمبرف می بارید!
چشمانم را که باز کردم
برف می بارید!
پ.ن: خیلی وقت بود که نبودم، حالا برگشتم باز. سلام