بادوم

بادوم

بادوم

بادوم

سفر به چین(۳)

روز سوم سفر، بعد از اینکه حدود 50 کیلومتر از شهر پکن دور شدیم، به مقابر سیزده گانه رسیدیم. این مکان، آرامگاه 13 امپراتور از سلسله مینگ و چینگ است. امپراتوران این دو سلسله به دلیل اعتقاد تعداد زیادی از مردم چین به زندگی پس از مرگ، دستور داده بودند که اجساد آنها را نسوزانند و به خاک بسپارند تا بتوانند در جهان بعدی هم بر ملت خود حکومت کنند. با این تصور، با مرگ امپراتور تمامی لوازم شخصی او از جمله ملکه نیز با او به خاک سپرده می شد چون امپراتور در زندگی بعدی خود به آنها نیاز داشت!

پس وقتی امپراتور می مرد، اگر ملکه بیچاره اش زنده بود باید او را هم می کشتند و اگر ملکه زودتر از امپراتور می مرد، جسد او را مومیایی می کردند تا زمانی که امپراتور بمیرد. برای اینکه لوازم امپراتور هم نپوسد و سالم برایش باقی بماند هوای داخل مقبره را خالی می کردند و در اصل جسد امپراتور و ملکه به خلع سپرده می شد.

بعد از سرنگونی امپراتوری، مسئولان نگهداری از این مقابر یکی از مقبره ها را باز کرده بودند تا از داخل آن سر در بیاورند. (شاید بیشتر اجناس داخل مقبره برایشان جالب بود!) و وقتی هوا وارد مقبره شد کل اجناسی که تا آن روز سالم باقی مانده بود از بین رفت و پوسید. حال همان مقبره باز شده را در معرض دید عموم گذاشته اند. یک تابوت قرمز رنگ بزرگ که در آن جسد امپراتور است. دو تابوت کوچکتر برای دو ملکه او و بقیه جعبه های کوچکی که اجناس پوسیده را داخل آنها قرار داده اند. چینی ها هم مثل ایرانی ها که در ضریح امامزاده ها پول می اندازند، حسابی تابوت امپراتور را پول باران کرده بودند!

قبل از ورود به داخل مقبره، من برای عکس گرفتن از محوطه آنجا از گروه جلو افتاده بودم که یک دفعه لیدرمان فریاد زد همانجا که هستم بایستم و تکان نخورم. یک آن فکر کردم بالاخره چشمم به جمال دزد هایی که قبل از سفر راجع بهشان شنیده بودم روشن شده و به دور و اطرافم نگاه کردم ببینم کدام یک از این چینی های قد کوتاه و چشم بادامی بیشتر به دزد شبیه اند! لیدرمان خودش را دوان دوان به من رساند و پشت سرش کل گروه هم نگران آمدند و دور من جمع شدند. بعد لیدر توضیح داد که: "این دروازه ای که مهدیه داشت از آن عبور می کرد دروازه مرگ است. دروازه ای است که جسد امپراتور و ملکه  از آن عبور می کرد و دیگر به این جهان برنمی گشت.  هنوز هم چینی ها این دروازه را بینهایت بدیمن و نحس می دانند و خوب اگر چه ما به این مسائل اعتقادی نداریم باید به راهنمای چینی و باقی چینی های اینجا احترام بگذاریم و از این دروازه عبور نکنیم." و اینگونه شد که من از مرگ نجات یافتم!

کمی که از مقابر سیزده گانه دور شدیم دیوار چین روی کوه های نزدیک جاده مشخص شد. دیواری که 7350 کیلومتر طول دارد، از شرق به غرب کوه های شمالی چین کشیده شده است و یکی از عجایب هفتگانه محسوب می شود. این دیوار در جهان به لحاظ  زمان ساخت (در برخی اسناد آمده که ساخت کل این دیوار بیش از هزار سال طول کشید) طولانی ترین و از نظر ابعاد، بزرگترین مهندسی تدافعی نظامی در قدیم بوده است.(عکس)

دیوار چین برای مقابله با هجوم اقوام مهاجر، همچون مغول‌ها، ترک‌ها و هون‌ها ساخته شد. شروع ساخت این دژ بزرگ به اولین امپراتور چین، یعنی کین شین هوانگ در بین سال‌های ۲۳۰ تا ۲۰۰ قبل از میلاد بر می‌گردد و پایان آن در زمان حکومت سلسله مینگ انجام پذیرفت.

قسمت های گلی دیوارچین کاملاً از بین رفته است همچنین فرسایش خاک و تخریب بازدیدکنندگان هم باعث شده تا هم اکنون تنها 20 درصد ازاین دیوار یعنی 1542 کیلومتر آن باقی بماند. راستش من که موقع بازدید از این دیوار کلی دلم سوخت. بازدیدکنندگان(که اکثراً خود چینی ها هستند) دخمه ها و زیر پله ها را با دستشویی اشتباه گرفته بودند و از بعضی قسمت های دیوار بوی بد فاضلاب می آمد. دیواره های سنگی آن هم از یادگاری هایی به خط چینی پر بود.

در ساختن این دیوار، از نیروهای انسانی بی‌شماری از جمله سربازان، زندانیان و مردم بومی استفاده شده است که بسیاری از این کارگرها بر اثر هجوم راهزن ها و یا مریضی ناشی از کار سخت، جان خود را از دست می‌دادند و اجسادشان در دیوار دفن می شد، به همین خاطر این دیوار به طویل‌ترین گورستان زمین نیز شهرت دارد. راهنمای چینی گروه می گفت که در قسمت های قدیمی تر دیوار، استخوان های بعضی از اجساد از لای سنگ ها بیرون زده است! نکته جالب اینجا است که چینی ها معتقدند در دیوار چین روح هزاران انسان سخت کوش حضور دارد و قفلی به میله هایی که در  دو طرف دیوار بود می بستند تا آرزوهایشان برآورده شود!(کاری شبیه به دخیل بستن به ضریح امام زاده ها!)

پیمودن دیوار کار خیلی سختی است. شیب های بسیار تندی دارد که برای گذشتن از آنها باید میله های کناره آن را بگیریم و حرکت کنیم. پله های دیوار فاصله اشان از هم به قدری کم است که مجبور بودم از آنها دو تا یکی بالا بروم چون بالا رفتن از تک تک پله ها از حوصله من خارج بود. خوبی خستگی بر روی دیوار این بود که گاهی برای استراحت می ایستادم و به فضای اطراف دیوار نگاه می کردم.  دیوارچین مثل یک مار لا به لای سر سبزی کوهستان تا آنجایی که چشمم و هوای مه آلود اجازه می داد ادامه داشت.(عکس) البته بخشی از این زود خسته شدنم هم به خاطر گشنگی بود. قبل از دیوار چین پیمایی برای ناهار به رستوران چینی ای نزدیک دیوار رفته بودیم و من غذایی که با ذائقه ام جور در بیاید پیدا نکرده بودم!

موقعی که از دیوار چین برگشتیم و دیگر به شهر پکن رسیده بودیم، راهنمای چینی از همگی خواست از پنجره های ماشین به سمت چپ خود نگاه کنند و بعد از اینکه مینی بوس از کنار پلی عبور کرد نمای ساختمان "لانه پرنده" که محل برگزاری افتتاحیه المپیک است پیدا شد. تمام افراد گروه که از دیوار چین پیمایی حسابی خسته بودند و نای حرکت هم نداشتند، باز جان گرفتند و با هیجان تا جایی که می شد "لانه پرنده" را با چشمشان دنبال کردند.(عکس)

جلب توجه کردنی ها:

در مسیر رفتن به دیوار چین چند دقیقه ای ترافیک سنگین شد. ماشین ها همه در دو لاین وسط و سمت راست بودند و لاین سمت چپ کاملا خالی بود. به راهنمای چینی گفتم چرا پس راننده ها هیچ کدام از لاین سمت چپ نمی روند تا ترافیک روانتر شود. گفت به خاطر المپیک لاین سمت چپ تمام خیابان ها و اتوبان های شهر بی جینگ مخصوص تردد ماشین های مخصوص المپیک است. 

این مسیر طولانیه از پکن تا دیوار چین باعث شد حسابی با راهنمای چینی گروه دوست شوم. تا آن روز فکر می کردم 19-20 ساله باشد و وقتی فهمیدم 30 سالش تمام شده کلی تعجب کردم. خودش توضیح داد که دلیل اینکه چینی ها جوان تر از سنشان هستند نوشیدن زیاد چای سبز است.

 در رستواران چینی نزدیک دیوار، من و او سر یک میز نشسته بودیم. ظرف غذای من تقریبا خالی و ظرف غذای او پر پر بود و تمامش را هم خورد. من را هم به خاطر غذا نخوردن سرزنش کرد و گفت به همین دلیل است که اینقدر لاغرم(!) به من گفت چینی ها خیلی غذا می خورند. نگاهی به اندامش کردم و گفتم پس چرا تو و اکثر چینی ها هیکل متناسبی دارید که باز دلیلش نوشیدن زیاد چای سبز بود.

ادامه دارد...