1
حاضر؟... کلیک، همه بگن سیب... کلیک، همگی لبخند...کلیک، شاخ... کلیک، دستم تو دست تو، همش کنارهم... کلیک، عکس یادگاری، دسته جمعی... کی لی ک
2
کلاس 13، صندلی تکی های رنگ و وارنگ، تخته وایت برد خاکستری...پر
سلف، ناهار بد مزه، یه قلپ چایی، دو کلام گپ، 6 بار خنده...پر
نگاه من، سرخی تو، خنده ما، گریه اون...پر
من حاضر، اون غایب، استاد خسته نباشید، دانشجو خسته نیستم، جزوه، کنفرانس، خودکار بیک...پر
من، پ، ه، ر، س، ش، ن، ز،ح، م، ا...پر
دوران دانشجویی...پر؟
آره خمچی پر جز دوستیها مون
جز خاطرات خوب
جز آدمهایی که نمیشه فراموششون کرد
آدمهایی مثل تو... :)
راست می گی. :)
عجیب دلم گرفت , منو بردی به اون روزا
بهترین روزای زندگیم بود...
دوران دانشجویی.......
چه دورانی....
اصلا نمیخوام برگرده
دوران خامی.
به رفتار اون روز خودم خنده ام میگیره و حتی به اونایی که بیش از من شور و حال داشتن بیشتر.
جالب اینکه اون روزها پر از اعتماد بنفس بودم
نمیدونم کی به امروزم نیز خواهم خندید؟
اصلا زندگی همش پوزخنده!
من سال ۷۹ فارغ التحصیل شدم ولی از اون به بعد به هر دلیل موجه و غیرموجهی می رم دانشگاه... اصلا آدم یه حس نوستالژی خاصی نسبت به دانشگاه و دانشکده اش داره که به این آسونی ها از بین نمی ره.
حتی کسانی مثل پنجره جنوبی که اینقدر از دوران دانشجوییش متنفره بعد از گذشت چندین سال (بستگی به میزان تنفر داره) این حس رو پیدا می کنه.
سلام
چقدر قلم دلنشینی دارید... وقتی داستانهاتونو میخونم حس خوبی دارم.ساده و بدون ویرایش درست مثل دفتر خاطرات من !
باز هم بنویسید لطفا
وقتی بعد از چند سال رفتم دانشکدمون حسابی شوکه شدم
همه چیز عوض شده بود. حتی محل در ورودی! با قوه تخیلم خودم رو تو اون روزهای بادبادکهای شاد و بازیگوش حس کردم و زدم بیرون... دیگه هم نرفتم... وای که چقدر بی خیال بودم
با همه این حرفها من که دیگه دوست ندارم برگردم عقب ... میخوام زودتر تموم شه . اخه حوصلم سر رفته
سلام
ببخشید که دیر آمدم ولی در عوض همه نوشته ها را خواندم. کوتاه و پرمعنا یا به قئل قدیمی ها کوتاه و گزیده چون در
هوای دو نفره خیلی خیلی خیلی به دلم چسبید.
وبلاگ خوبی دارید
یاد روزهای دانشگاه بخیر!
اون روزها دلمون به چی گرم بود الان انقدر سرمون گرمه که به گرمی دلمون یادمون رفته!
به من هم سر بزنید
:)
خب!
دوران دانشجویی که پر نداره که. تا توی قبر با آدمه. ولم نمیکنه.
آخرین جلسه کلاسی را که با تایتل دانشجو حدودای سی و دو سه سال پیش توش بودم رو قبل از اتمام کلاس ترک کردم. برای اینکه پایانشو نبینم. و ندیدم.
از اون پر تر دوران دبیرستان هستش که هر وقت یادم میافته دلم براش یه عالمه تنگ میشه.
موفق باشید.
من اصلا تا الان دلم برای دوران مدرسه ام تنگ نشده!
من هم از همه دوران تحصیلم تو مدرسه متنفرم و حاضر نیستم اصلا بهش فکر کنم. یه بچه خرخون و مغرور و تنبل و ... بین اونهمه همکلاسیهای شیطون و درس نخون و باحال!
از کل کلاسمون فقط منو و دو نفر دیگه دانشگاه دولتی قبول شدیم. رتبه من شده بود ۸۶۱ و من اونقدر عصبانی بودم که این ۸۶۰ نفر کی هستن که جلوی من هستن و حتما اشتباه شده ! چقدر احمق بودم! هیچوقت حسرت اون وقت رو نمیخورم.
وایییییییی چقدر درسخون بودییییییییییییییییی
دهه!اینجاچرابیرنگه؟رنگش پریده چرا؟خب...مبارکه اینجوری که بوش میاد سرکارفارغ شدی ازدانشگاه وزدی توگوش کی؟ به هرحال تبریک.ایشالابامدرکش هم آب بخوری هم نون!!!
:))
سلام
چرا چیزی نمینویسید؟) من هر روز سر میزنم ولی خبری نیست. حالتون که خوبه؟-)
اگر دوست داشتی ایمیلت رو برام بزار. بادوم آپ شد خبرت می کنم خودم. چون اینجا یه کم دیر به دیر آپ می شه.
مرسی خیلی لطف داری که به وبلاگم سر می زنی. منم کاملا خوبم
آخیییییییییییییییییییییییییییی
دلم برات سوخت
ولی خوب امروز رو بپا که پر نشه مهربون
m_otadi@yahoo.com
منتظرم