بادوم

بادوم

بادوم

بادوم

تاکسی گردی(۱)

 

پ.ن:همیشه ایام عزاداری محرم همراه با یک عالمه حاشیه است که شاید همگی شاهد برخی از آنها بودیم ولی کمتر دست به قلم بردیم و از حاشیه هایی نوشتیم که لبخندی شیرین یا لبخندی تلخ-از روی تاسف و ناراحتی- بر روی لبانمان نشانده است. این دو ماجرا که در زیر آوردم اگر چه بسیار کوتاه است ولی نیاز به تامل بسیار دارد:

صدای نوحه ای در تاکسی می پیچد. منبع صدا جیب مردی است که کنار من نشسته.  بعد از اینکه صحبت مرد با موبایلش تمام می شود پسرکناری از او خواهش می کند تا نوحه را برایش بلوتوث کند. می گوید که در محل کارش،همه،این روزها به جای صدای زنگ موبایل،نوحه گذاشته اند و او که اصلا از این کار خوشش نمی آید هم به خاطر نگاه چپ چپ آنها تسلیم شده! وقتی مرد برایش نوحه را می فرستد تشکر می کند و ناراضی از کاری که کرده می گوید باز این نوحه از بقیه نوحه هایی که تا الان شنیده قابل تحمل تر است. بحث کارشناسی درباره این موضوع در تاکسی شروع می شود!

 

                                                             *************

 

وقتی سه پسر که سر و تیپشان نشان می داد محصل اند، سوار تاکسی شدند؛ آهنگ غمگینی هم در تاکسی شنیده شد. یکی از پسر ها به دو دوست دیگرش گفت که این آهنگ "بوی سیب" است وتمام اطلاعاتی که  درباره آهنگ می دانست خیلی مختصر گفت و شروع به زمزمه ترانه آن کرد. دوست کناریش که انگار تازه متوجه موضوع شده بود  به شدت پسر بیچاره را به خاطر گوش دادن به این آهنگ ها سرزنش کرد و به او گفت که گوش دادن به آهنگ هایی که از آنها لذت می بری گناه دارد و از راننده تاکسی خواست تا ضبط اش را خاموش کند. سرم را برگرداندم و رد کسی را که چنین حرفی زد را با چشم هایم گرفتم. پسر که هنوز پشت لبش هم سبز نشده بود تا نگاهش به من افتاد فوراً سرش را پایین انداخت!