بادوم

بادوم

بادوم

بادوم

لطفاْ لبخند بزنید!

کشور که به انتخابات نزدیک می شد شیطنتش گل می کرد. یا با خودکار به جان چشم، ابرو و دهان کاندیداها می افتاد یااینکه با دوستش مسابقه می داد و تمام تبلیغات محلشان را می کند. چند باری به خاطر این شیطنت تنبیه شد، ولی عجب کیفی داشت!

باز هم غوغای انتخابات بود. این بار ولی او با عکسی دوست شده بود که با مهربانی به او می خندید. خشکی سایر عکس ها را نداشت. نمی شناختش، ولی دوستی در مدرسه زیاد از او تعریف می کرد. فقط در همین حد می دانست که قرار است اصطلاح، اصلاح یا یک همچین چیزی برای کشور بیاورد!

با اینکه هنوز سنش به رای دادن نرسیده بود ولی عجب ذوقی کرد وقتی اسم دوست خندانش را در برگه رای پدر و مادرش نوشت و به صندق انداخت. دعای هر روزش  برنده شدن دوستش شده بود. با وجود تمام نگرانی که از تجدید شدن امتحانی داشت که همان روز داده بود ولی هنوز هم آن روز برایش یکی از بهترین روزهاست. روزی که دوستش برد. تلخی تجدید شدن را فراموش کرد ولی دوم خرداد هنوز او را به یاد دوست خندانش می اندازد.

او کم کم سرگرمی هایش تغییر کرد. روزنامه خوان حرفه ای شد و دیگر کامل می دانست اصلاحاتی که دوستش قولش را داده بود یعنی چه. هر چه بیشتر با سیاست آشنا شد، به دوستش علاقه بیشتری پیدا کرد چرا که او بدون هیچ مسئولیتی و فقط با خواندن یک سری خبر مدت ها کلافه بود و دوستش همچنان می خندید.

4 سال با حضور این دوست در لحظه لحظه زندگیش، رشد کرد. فهمید روز به روز به واژه جوان نزدیکتر می شود و جوان بودن عجب حسنی بود برای دوست خندانش. انتخابات باز هم رسید، این بار اسم دوستش را بر برگه رای خود نوشت و جداً چه لذتی داشت انتخاب شدنش. بعد ها در روزنامه ها به نقد از تمام کار هایی پرداخت که فکر می کرد دوست صبورش را می آزارند. چند باری بیکار شد و چند ماهی را هم در زندان گذراند.

حال 10 سال از آن روز پر خاطره می گذرد. او دیگر ایران زندگی نمی کند ولی هنوز هم  پیگیر تمام اخبار هست. هنوز هم کلافه است بیشتر از آن سال ها. او شاگرد تنبلی است چرا که هیچ وقت یاد نگرفت می شود در سختی ها هم لبخند زد!

نظرات 19 + ارسال نظر
مهدی (چکاد) پنج‌شنبه 3 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 01:55 ق.ظ http://earthart.persianblog.com

سلام
به نظر مناسب حال خرداد ماه نشست و ضربه ای وارد گشت
هر چند ناچیز اما بزرگ/ به روزم با حقوق زن.

مریم پنج‌شنبه 3 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 06:38 ب.ظ http://danub.blogfa.com

آره دیگه شیرینی هم داره ماهم شیرینی میدیم
بیا به تو هم شیرینی میدم

لیلا پنج‌شنبه 3 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 08:07 ب.ظ http://mahsour.blogfa.com

اینم لبخند !

بهار پنج‌شنبه 3 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 11:22 ب.ظ http://www.jamedadi.blogspot.com/

مهدیه ی عزیز بسیار ممنون از راهنماییهات در مورد تبریز. حتما این روستا رو می ریم و می بینیم، اگه خدا بخواد.

کلو جمعه 4 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 06:16 ب.ظ http://www.kalloo.blogsky.com

دوم خردادمون مبارک
مرسی قشنگ بود

همفری بوگارت شنبه 5 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 01:06 ب.ظ

والا دیگه نه نای خوندن روزنامه مونده نه تحلیل سیاسی

طاها شنبه 5 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 02:27 ب.ظ

سلام باید اسمه این عزیز(آقای خاتمی) را با فونته بزرگ اوله کلامت میزدی یا حداقل مینوشتی لبخندی که از ژنکند فراتر بود.

آدم یکشنبه 6 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 07:33 ب.ظ http://adam.ir

بهت می‌گم چیه.
صبر کن.
آهسته آهسته

طاها دوشنبه 7 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 01:57 ق.ظ http://nepo.blogfa.com

چرا مطلبه جدیدی نمینویسی ؟

مینویسم..

طاها دوشنبه 7 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 01:59 ق.ظ http://nepo.blogfa.com

یادم رفت می خواستم ازت برای تبریک تشکر کنم.

آرمان سه‌شنبه 8 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 12:57 ق.ظ

سلام
از این همه انزژی که مصرف کردی چه نتیجه ای گرفتی بچه دماغووووووووووووووووووووووو ؟ . ببینم از انتقاد چقدر میترسی کوچولوووووووووووووووو ؟.

هوم؟!

شیدای گوچک سه‌شنبه 8 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 01:12 ق.ظ http://sheida.moflog.com

هومممم... موندم که چطور اون مردمی که به خاتمی رای دادن به ا.ن هم رای دادن... می شه یعنی؟

مهدی (چکاد) چهارشنبه 9 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 12:36 ب.ظ http://earthart.persianblog.com

سلام گلم
ممنونم که آمدی دوستتر داشتم به روز باشی به روزم با ...!

پگاه.ق پنج‌شنبه 10 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 09:57 ق.ظ

سلام دوست جون..
دیگه دوم خرداد تموم شد..
خاتمی هم همچنین..
حالا دیگه دور دور ما میتوانیم و از این جور حرفهاست..
دیگه مهم نیست که چی میتوانیم!!! فقط به این فکر کن که میتوانی.. همش فعل توانستن رو صرف کن و ازش لذت ببر.. چشمات رو ببند و فکر کن دنیا چقدر قشنگ شده !!!!!!
حالا دیگه وقتش که هممون بخوابیم و توی خواب دنبال چیزهای قشنگ بگردیم..توی خواب راه بریم، لبخند بزنیم و به این فکر کنیم که ما میتوانیم...آره کاش میتوانستیم به روزهای گذشته برگردیم و اشتباهاتمون رو جبران کنیم..کاش میتوانستیم...

رضاکاظمی پنج‌شنبه 10 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 11:44 ق.ظ http://baroun82.persianblog.com

یادداشت جالبی بود.ولی من اونوتقبیح نمی کنم به ۱۰۰۰۱ دلیل.باورکنید.من به روزم .درپناه حق

طاهره پنج‌شنبه 10 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 05:09 ب.ظ http://mikhi.persianblog.com

وبلاگ جالبی داری .از همه ی مطالبت با حال تر همین مطلب در مورد آقای خاتمی بود که منو یاد یه این جمله انداخت.یادباد آن روزگاران یاد باد

محسن دوشنبه 14 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 09:23 ق.ظ http://filmamoon.blogsky.com/

من سیاه کردن دندان های خندان پوسترها را خیلی دوست داشتم. گیرم که به متقصای سنی وقتی این کار را میکردم در دوره دوره پهلوی بود.

علیرضا رحمان طلب پنج‌شنبه 17 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 01:43 ب.ظ http://rahmantalab.persianblog.com/

دوم خرداد فصل ویژه ای بود برای همه ما. فصل بزرگ شدن و فخر فروختن به تمام دنیا. اما 8 سال بعد... حقیر شدیم. مثل قبل تر ها.

مهدی (چکاد) جمعه 18 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 12:22 ب.ظ http://earthart.persianblog.com

سلام و عرض ادب
سرکارخانم مهدیه کم کار شدید مطلب نمیگذاری چطور؟
به روزم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد