بادوم

بادوم

بادوم

بادوم

درد

وقتی توی این هوای تابستونی داری  می لرزی.

وقتی به طاقباز خوابیدن عادت نداری ولی طاقباز روی تخت افتادی.

وقتی تیک تاک ساعتی که کند می گذره داره اعصابت رو خرد می کنه.

وقتی داری به چشم هات التماس می کنی که بخوابند.

وقتی...

وقتی توی سکوت شبانه از درد به خودت می پیچی.

یعنی اینکه زندگی با همه خوشی ها و سختی هاش هنوز هم ادامه داره!

پ.ن: اینکه خودم رو محدود کردم فقط به داستان نوشتن باعث شده کمتر بتونم دستی به سر و روی بادوم بیچارم بکشم! تصمیم گرفتم وبلاگم رو چند موضوعی کنم. فکر می کنید این کار منو فعالترم کنه؟!....شاید!